-
داستان شگف انگیز از شهادت
دوشنبه 22 مهر 1392 15:39
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک قربانی قبل از شهید آنروزابوالفضل از همه خداحافظی کرد؛ حلالیت گرفت؛ انگار داشت می رفت که برنگردد، برای پایان دوره سربازی میرفت که بعداز ده روز دوباره برگردد. به رسم منطقه خانواده قربانی برای پایان خدمتش آماده کردندکه برای سلامتیش روز برگشت سر ببرند. روز نهم بودسال (1368/6/13)...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مهر 1392 15:09
خسته نباشی برادر ....! اینجا زمین است ...! اینجا سایه غرور زندگی از روی خون تو هم رد می شود ..! اینجا چادری برای حجاب نمانده است ...! انگار نمی دانند تو برای چه رفتی ...! برادر خستگی بر زانوانت ماند؟ برادر اینجا دیگر مثل تو پیدا نمی شود قیافه هایشان هم فرق کرده! اصلا شبیه مرد پیدا می شود؟ پس چرا من نمی بینم..؟ برادر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مهر 1392 14:03
نماز عشقت مبارک پدر.....!!!! و قنوت سبزت ماندگار.........!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مهر 1392 13:58
الیس الله بکاف عبده ........!!!!